سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر آلودگی دلهایتان یا پرگویی شما نبود، آنچه را من می شنوم، می شنیدید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
ستاره دریایی

پرسش : چرا دین اسلام به مردان اجازه داده که بیش از یک زن را اختیار کنند؟

در پاسخ به این شبهه بگویم که اتفاقا امر کاملا عادلانه است

یکى از علت هاى تفاوت مرد و زن در برابر قانون تعدد زوجات ، ایجاد فساد و آلودگى از جانب زن در صورت جوازاین قانون براى آنهاست .

این توضیح لازم است که اصولا حفظ سلامت اجتماع در اسلام ، یک اصل است؛ لذا بسیارى از قوانین اسلام براى نظم بخشیدن به اجتماع و ادارهء جامعه بشرى قرار داده شده تا انسان در سایه این قوانین اجتماعى و حکومتى به سعادت برسد; بنابر این ، اگر فقط همین یک دلیل هم بود،

مى توانست پاسخى مناسب و کافى براى علت تفاوت مرد و زن در برابر این قانون باشد; اگر چه دلایل دیگرى نیز در این باره مطرح است که به برخى اشاره مى کنیم.

1. مى دانیم که پاسخ دادن به نیازهاى آدمى با عرضه مناسب ، از سنت هاى فراگیر جهان هستى است و اسلام عرضه مناسب ِتقاضاى جنسى انسان را ارضاى حداقل آن دانسته است تا فردى از آن محروم نشود؛ولى از آنجا که اسلام بر اساس حکمت متعالى خویش و با تدابیرى چون پوشش ، عفاف و حیا، زنان را به گونه اى تربیت مى کند که سبب کاسته شدن میل جنسى آنها مى شود، طبعا وجود چنین میلى در مردان بیش از زنان خواهد بود؛ گذشته از این که وجود ایام عذر زنان به اضافه بخشى از ایام باردارى و شیردهى و مانند آن ، ممنوعیتى ایجاد مى کند که قانون جواز تعدد زوجات براى مردان ، موجب جبران این محدودیت هاى وارده از جهت زنان است ؛ از این روست که در غرب به جهت ممنوعیت این قانون ، فساد و بى بند و بارى رواج یافته و جامعه را به تباهى کشانده است .

2. یکى دیگر از علل تفاوت مرد و زن در برابر این قانون ، بیشتر بودن جمعیت زنان از مردان است ; پس این قانون ،نقش متعادل کننده جامعه را ایفا

مى کند; توضیح این که چه بسا ممکن است در بسیارى از جوامع ، تعداد زن و مرد از نظر آمار برابر باشد؛ ولى چون این تقاضا از لحاظ سنى در زنان زودتر احساس مى شود، عملا تعداد متقاضى براى ازدواج میان آنها بیش از مردان خواهدبود؛ به همین جهت در جوامعى که سن ازدواج را بالاتر برده اند، فساد بیشترى رواج دارد؛ گذشته از این ، عمر جنسى مردان طولانى تر از زنان است .

در جامعه حوادثى وجود دارد که مردان را بیشتر در خطر نابودى قرار مى دهد؛ از این رو، وجود چنین قانونى مى تواند تعادل ایجاد کرده و زمینهء فساد را در سطح جامعه کاهش دهد.

بنابراین اگر در ادیان پیشین مثل مسیحیت مرد تنها یک زن می توانست بگیرد با رشد عقلانی بشر و تغییر شرایطش قانون نیز باید تکامل پیدا کند و خلأ موجود را پر کنداز همین رو است که اسلام کاملتر شده ادیان دیگراست.

بعد از جنگ جهانی دوم زنانی که شوهرانشان را در جنگ از دست داده و بی سرپرست شده بودند تظاهرات کرده و از کلیسا خواستند تا نسبت به قانون تک همسری تجدید نظر کند اما کلیسا سخت در مقابل آنان ایستاد نتیجه اش را امروز به عیان مشاهده می کنیم که چگونه به صورت غیر رسمی زنان و مردان با یکدیگر ارتباط نا مشروع برقرار می کنند.

این مطلب رو هم بخوانید

برگرفته از وبلاگ حقوق زن



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: جمعه 85/8/26::: ساعت 6:16 عصر

    احمد دوست من مدتی بود که نگران به نظر می رسید ما با هم خیلی خودمونی بودیم من متوجه رفتارش شده بودم یک روز ازش خواستم تا مشکلش را با من درمیان بگذارد اما او گفت مشکلی ندارم گفتم احمد جان چهره تو نشان می دهد مدتی است درهمی بالاخره پس از یک هفته احمد منو یک طرف کشید و گفت مطلبی است که مدتی فکر منو به خودش مشغول کرده است اما هر چه با خودم کلنجار می روم نمی توانم آن را با دیگری مطرح کنم من اسرار کردم تا این که بالاخره احمد دهان باز کرد گفت فلانی من با همسرم مشکل دارم اما نمی دونم مشکلم را چگونه مطرح کنم آخه از قبیل مشکلات روزمره نیست مشکل من مشکل زناشویی است  همسرم مدتی است از من تمکین نمی کند.

     وقتی فهمیدم مشکل چیست گفتم پسر خوب اگر تو دستور قرآن را خوانده بودی دیگه خودت مشکل را حل می کردی نیاز نبود کار را به اینجا برسانی گفت دستور قرآن چیه ؟

    گفتم :  آیه 34 سوره نساء که دستوری را در سه مرحله اجرایی برای زنان نافرمان بیان کرده است :

    1. "وَالَّـَتِی تَخَافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ; زنانی را که از طغیان و سرکشی آنها می‌ترسید، موعظه کنید و پند و اندرز دهید." پس با این قبیل زنان‌، قبل از هر چیز باید به وسیلة اندرزها و نصایح دوستانه‌، و نشان دادن نتایج سوءرفتارشان آنها را متوجه و به مسؤولیت‌شان رهنمون کرد.

    2. "وَاهجُرُوهُن‌َّ فِی الْمَضَاجِع‌; در صورتی که اندرزهای شما سودی نداد، در بستر از آنها دوری کنید." و با این وسیله‌، عدم رضایت خود را از رفتار آنها نشان می‌دهیم‌.

    3. "و اضربوهن‌َّ"; مرحله سوم‌، در صورتی است که سرکشی و پشت پا زدن به وظایف و مسؤولیت‌شان از حد بگذرد، و همچنان در راه قانون شکنی با لجاجت و سرسختی گام بردارند، و دیگر راهی جز "شدت عمل‌" باقی نماند، و چاره‌ای جز خشونت نباشد; در این صورت اجازه داده شده تا از طریق "تنبیه بدنی‌" آنها را به انجام وظایفشان وادار کنند،

    آیا فکر کردی چرا قرآن این دستور را به حاکم شرع واگذار نکرده و آن را یک مسئله خانوادگی قرار داده است ؟ یک دلیلش همین حالتی بود که در تو بود مردم معمولا بد می دانند که این مسائل خاص زناشویی  به بیرون درز پیدا کند دستور به گونه ای است که مشکل اخلاقی در خانه حل بشود بدون این که کسی بو ببرد

    اما اگر یک مرد نافرمان شد چطور؟

    اولا این مسئله معمولا برای زنان اتفاق می افتد ثانیا اگر برای مردان اتفاق افتاد دیگر چاره ای نیست باید سراغ حاکم شرع بروند که در آخر توضیح خواهم داد.

    راستی چرا از میان این همه راه قرآن سراغ تنبیه بدنی رفته ؟ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: جمعه 85/8/26::: ساعت 6:16 عصر

    تضمین غزل سعدی  

    ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی

    حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی

    گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی

    «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

    عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپایی»

     

    مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم

    وین نداند که من از بهر عشق تو زادم

    نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم

    «دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم

    باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی»

     

    تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه

    مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه

    پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه

    « ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

    ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»

     

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 10:0 صبح


    آهسته باز از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگی ما همه جا وول میخورد
    هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
    در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
    بیچاره مادرم
    هر روز میگذشت از این زیر پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از این بغل کوچه میرود
    چادر نماز فلفلی انداخته بسر
    کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
    او فکر بچه هاست
    هرجا شده هویج هم امروز میخرد
    بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
    او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
    آمد بجستجوی من و سرنوشت من
    آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
    آمد که پیت نفت گرفته بزیر بال
    هر شب در آید از در یک خانه فقیر
    روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
    او را گذشته ایست ، سزاوار احترام :
    تبریز ما ! بدور نمای قدیم شهر
    در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا
    هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
    اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
    اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل
    مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
    در ، باز و سفره ، پهن
    بر سفره اش چه گرسنه ها سیر میشوند
    یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
    او مادر من است

     

     


    انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
    با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
    روزی که مرد ، روزی یکسال خود نداشت
    اما قطارهای پر از زاد آخرت
    وز پی هنوز قافله های دعای خیر
    این مادر از چنان پدری یادگار بود
    تنها نه مادر من و درماندگان خیل
    او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
    خاموش شد دریغ
    نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او
    با بچه ها هنوز سر و کله میزند
    ناهید ، لال شو
    بیژن ، برو کنار
    کفگیر بی صدا
    دارد برای ناخوش خود آش میپزد
    او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
    بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت :
    این حرفها برای تو مادر نمیشود .
    پس این که بود ؟
    دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
    لیوان آب از بغل من کنار زد ،
    در نصفه های شب .
    یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
    نزدیکهای صبح
    او زیر پای من اینجا نشسته بود
    آهسته با خدا ،‌
    راز و نیاز داشت
    نه ، او نمرده است .
    نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
    او زنده است در غم و شعر و خیال من
    میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
    کانون مهر و ماه مگر میشود خموش
    آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
    او با ترانه های محلی که میسرود
    با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت
    از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
    اعصاب من بساز و نوا کوک کرده بود
    او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده کاشت
    وانگه باشکهای خود آن کشته آب داد
    لرزید و برق زد بمن آن اهتزاز روح
    وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
    تا ساختم برای خود از عشق عالمی
    او پنجسال کرد پرستاری مریض
    در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ
    تنها مریضخانه ، بامید دیگران
    یکروز هم خبر : که بیا او تمام کرد .
    در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
    پیچید کوه و فحش بمن داد و دور شد
    صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
    طوماز سرنوشت و خبرهای سهمگین
    دریاچه هم بحال من از دور میگریست
    تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
    یک اشک هم بسوره یاسین چکید
    مادر بخاک رفت .
    آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش کرد
    او هم جواب داد
    یک دود هم گرفت بدور چراغ ماه
    معلوم شد که مادره از دست رفتنی است
    اما پدر بغرفه باغی نشسته بود
    شاید که جان او بجهان بلند برد
    آنجا که زندگی ،‌ ستم و درد و رنج نیست
    این هم پسر ، که بدرقه اش میکند بگور
    یک قطره اشک ، مزد همه زجرهای او
    اما خلاص میشود از سرنوشت من
    مادر بخواب ، خوش
    منزل مبارکت .
    آینده بود و قصه بیمادری من
    ناگاه ضجه ئی که بهم زد سکوت مرگ
    من میدویدم از وسط قبرها برون
    او بود و سر بناله برآورده از مغاک
    خود را بضعف از پی من باز میکشید
    دیوانه و رمیده ، دویدم بایستگاه
    خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
    ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه
    باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
    چشمان نیمه باز :
    از من جدا مشو
    میآمدیم و کله من گیج و منگ بود
    انگار جیوه در دل من آب میکنند
    پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم
    خاموش و خوفناک همه میگریختند
    میگشت آسمان که بکوبد بمغز من
    دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
    وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد
    یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان
    میآمد و بمغز من آهسته میخلید :
    تنها شدی پسر .
    باز آمدم بخانه چه حالی ! نگفتنی
    دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
    پیراهن پلید مرا باز شسته بود
    انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود :
    بردی مرا بخاک کردی و آمدی ؟
    تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر
    میخواستم بخنده درآیم ز اشتباه
    اما خیال بود
    ای وای مادرم



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: سه شنبه 85/8/23::: ساعت 7:0 عصر

    چرا دیگه هیچ کسی اینجا پیداش نمیشه  

    کجا رفتین شما ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

    این گل تقدیم همه اونهایی که هنوزم به یاد من هستن و من رو فراموش نکردن

    راستی از هفته دیگه امتحانهای میان ترم شروع میشه (برای بچه درسخوانهای دانشگاه) امیدوارم همتون موفق باشید.

     



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: سه شنبه 85/8/23::: ساعت 1:34 عصر

    گزیده ای از اشعار خیام

    ابر آمد و باز بر سر سبزه گزیست                         بی باده گلرنگ نمی باید زیست

    این سبزه که امروز تماشاگه ماست                         تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

     

    * * *

     

    بر چهره گل نسیم نوروز خوش است                    در صحن چمن روی دل افروز خوش است

    از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست         خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

     

    ***

     

    می نوش که عمر جاودانی این است                      خود حاصل از دور جوانی این است

    هنگام گل و باده و یاران سر مست                       خوش باش دمی که زندگانی این است

     

    ***

     

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: سه شنبه 85/8/16::: ساعت 7:0 عصر

    امام حسن عسکری (ع):

    :: شما را به تقوای الهی و پرهیزکاری در دینتان، و کوشش و تلاش برای خدا، و راستگویی، و ادای امانت به هر که شما را امین شمرده است، نیکوکار باشد و یا بدکار، و سجده طولانی و همسایه داری خوب، توصیه می کنم که محمد(ص) به خاطراینها آمده است. نماز را با جماعت ایشان- شیعیان-  بخوانید و جنازه هایشان را تشییع کنید و از بیمارانشان عیادت نمایید و حقوق ایشان را بپردازید، زیرا هنگامی که فردی از شما پرهیزکار در دین و راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش رفتاری کند، می گویند: او شیعه است و در نتیجه باعث خوشحالی ما می شود .

    از خدا بترسید و زینت ما باشید، نه آن که باعث ننگ ما گردید، هر دوستی که هست به نفع ما جلب کنید و هر زشتی را از ما برطرف سازید، زیرا که هر چه از نیکی درباره ما گفته شود، سزاواریم و هر بدی که درباره ما بگویند، ما آنچنان نیستیم. ما را در کتاب خدا(قرآن) و خویشاوندی رسول خدا(ص) حقی است، و از جانب خدا ما پاک داشته شده ایم و هر که جز ما چنین ادعایی کند، دروغگو ا ست. خدا را زیاد یاد کنید و بسیار به یاد مرگ باشید، و قرآن را زیاد تلاوت کنید و بر پیامبر(ص) بسیار صلوات بفرستید که در هر صلوات بر رسول خدا(ص) ده حسنه است. بدانچه شما را سفارش کردم، مراقب باشید.

     



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: شنبه 85/8/13::: ساعت 11:0 صبح

    .:: توصیه هایی از حضرت آیت الله علامه حسن زاده آملی :

     

    همنشینی موثر است. مصاحبت اثر دارد. نفس انسانی خوپذیر است. انسانی که با انسانی مدتی به سر برده است می‏بینی چنان از یکدیگر خو گرفته‏اند که احوالات هر یک حکایت از دیگری می‏کند بلکه مطلقاً همنشینی اثر دارد. مثلاً شاگرد بر اثر مصاحبت با استاد، از سیرت و خوی استاد حکایت می‏کند و همچنین فرزند از پدر که «الوَلدُ سِرُّ ابیه.»

    به قول خواجه عبداللّه انصاری: دود از آتش چنان نشان ندهد و خاک از باد که ظاهر از باطن و شاگرد از استاد.

    غرض، این‏که مصاحبت مطلقاً مؤثر است حتّی در حیوانات، بلکه در جمادات  

    به قول شیخ اجل سعدی:

    گلی خوشبوی در حمام روزی

    رسید از دست محبوبی به دستم

    بدو گفتم که مشکی یا عبیری

    که از بوی دلاویز تو مستم

    بگفتا من گِلی ناچیز بودم

    ولیکن مدتی با گُل نشستم

    کمال همنشین در من اثر کرد

    وگرنه من همان خاکم که هستم

    حالا این معنا را بالا ببرید. در مصاحبت با ملکوت عالم، با حقیقت عالم، با خدای

    عالم در نظر بگیرید. اگر چنین توفیقی پیدا کردیم که توانستیم همواره و در همه حال عنداللّه حضور داشته باشیم، چه خواهیم شد؟! خوشا به حال کسانی که همواره مصاحبت با خدایشان دارند، جلیس و انیس آنان خدایشان است.

    آن‏هایی که همنشینی با خداوند عالم دارند، کسانی هستند که اسمای جمالی و جلالی خداوندِ سبحان در ایشان رسوخ کرده است. جوادند، رحیمند، عطوفند، عالمند و همچنین دارای دیگر اسماء اللّه هستند.

    .......................

    دهان روح و تن

    انسان دو دهان دارد: یکی گوش که دهانِ روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلی محترم‏اند. انسان باید خیلی مواظب آن‏ها باشد. یعنی باید صادرات و واردات این دهنها را خیلی مراقب باشد. آن‏هایی‏که هرزه خوراک می‏شوند، هرزه کار می‏گردند.

    کسانی که هرزه شنو می‏شوند، هرزه گو می‏گردند.

    وقتی واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف می‏شود. یعنی قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت. حضرت وصیّ امیرالمؤمنین‏علیه السلام فرمود:

    عمل نبات است و هیچ نبات از آب بی‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبی که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه‏اش شیرین خواهد بود؛ و هر آبی که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.

    خودِ عمل، حاکی است که از چه آبی روییده شده است.

    .....................

    وقت اندک و کار بسیار

    بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأه، در مزرعه دلت بکاری و غرس کنی. این‏جا را دریاب، این‏جا جای تجارت و کسب و کار است؛ و وقت هم خیلی کم است. وقت خیلی کم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین‏علیه السلام عرض کنم، فرمود:

    «رِدوُهم ورُودَ الهِیمِ العطاش»؛ یعنی شتران تشنه را می‏بینید که وقتی چشمشان به

    نهر آب افتاد چگونه می‏کوشند و می‏شتابند و از یکدیگر سبقت می‏گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایی که گنج‏های رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوی این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت خیلی کم است و ما خیلی کار داریم. امروز و فردا نکنید. امام صادق‏علیه السلام فرمود: »اگر پرده برداشته شود و شما آن سوی را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این‏جای خودشان مبتلا شده‏اند.« تسویف یعنی سَوْفَ سَوْفَ کردن، یعنی امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن.

    وقت نیست، و باید به جدّ بکوشیم تا خودمان را درست بسازیم.

     



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/8::: ساعت 2:0 عصر

    « چهره ی غلط »

     

    من از مجالس روضه و عزاداری و اینجور جاها خوشم نمی یاد و شرکت نمی کنم.  راستش نه این که اینجور محافل رو دوست نداشته باشم ، ولی کلاٌ خوشم نمیاد . یعنی فکر می کنم  مردم ، مخصوصاٌ خانو ما توی این جمع ها هر کاری می کنن غیر از دعا . مثلاٌ چند وقت پیش رفته بودم خونه ی یکی از همسایه ها که جلسه داشتن برای ایام فاطمیه .

     

    چند تا خانم اونجا بودن که به قول معروف توی صورتشون فقط دماغشون پیدا  بود . ادعای حجاب و دینداری داشتن . یکی شون که اتفاقاٌ من توی نگاه اول ازش خوشم نیومد ، پایه ی ثابت تمام جلسه ها بود و به قول معروف هر جا خبری بود ، اینم اونجا بود .

     

    آخر جلسه که شد من دیدم خانوما ،  مخصوصاٌ همون خانم مذکور، شروع کردن به غیبت کردن . حالا نگو و کی بگو .از هر دری صحبت کردن . هر بنده خدایی که به ذهنشون رسید رو شستن و گذاشتن کنار . حتی اسم می بردن : ( دختر فلانی رو دیدی ؟ چنین است و چنان . بهمانی رو می شناسی ؟ رفته این کارو کرده .)

     

    خلاصه ما هم هی به در نگاه کردیم و به دیوار . گفتم بذار یه ساعت اینجا نشستم شر به پا نکنم و چیزی نگم . جالبترین قسمت قضیه این بود که همون خانم مذکور ، بعد از مقدار کافی که غیبت فرمودند ، داد سخن دادند راجع به اینکه به فلان نیازمند کمک می کنن و برای دختر دیگری جهاز جور می کنن .

     

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/1::: ساعت 10:17 عصر

    « به نام خدا »

     

    یه روز مریم منو برای مولودی به خونه شون دعوت کرد . من که اصولاٌ اهل اینجور مجالس نیستم . ولی نمیدونم چی شد که رفتم .  اونجا مردم دست می زدن ، می خندیدن و به ظاهر شادی می کردن . و من دائم به این فکر می کردم که چند تا از این آدما قلباً خوشحالن؟

    اعتقاد من اینه که در روز تولد یه شخصیت مهم ( مثل یه امام ) ، شاید مردم بدونن که این روز یه روز خاصه اما عملاً دلیلی نداره که بشینن و دست بزنن . بگذریم .

    آخر مجلس که شد خانوم سخنران از علی (ع) حرف زد . و بعد گفت آخرین دعا رو می کنیم  به این امید که همگی از امیر المومنین عیدی بگیریم . با شنیدن این حرف و با شنیدن اسم ایشون ، آرامش عجیبی احساس کردم .

    انگار در من چیزی فرو ریخت . و با شنیدن اسم عیدی بی اختیار لبخند زدم . اما به خودم اجازه ندادم دعائی بکنم . شاید به این خاطر که این مجلس رو سبک شمرده بودم .

    جلسه تموم شد و من داشتم دست از پا دراز تر به خونه بر می گشتم . اما باور کردنی نیست که وقتی به خونه رسیدم ، اتفاق  خو شایندی که سه ماه در انتظارش بودم به وقوع پیوسته بود .

     

    واقعیت اینه که من اون روز عیدی گرفتم . پس کسی در اون مجلس حضور داشت . و دومین واقعیت اینه که معشوق آسمانی من برای لطف و محبت به این بنده ی حقیرش نیازی به دعای من نداره . اون همیشه از همه چیز با خبره . همه ی چیز هایی که ما در پنهانی ترین زوایای قلبمون مخفی کردیم .

     

     

        Elahed62@yahoo.comالهه

    آخرین روز شهریور 85



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/1::: ساعت 10:17 عصر

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 53
    بازدید دیروز: 71
    کل بازدید :581768

    >> درباره خودم <<
    ستاره دریایی
    مدیر وبلاگ : محمد نوروزی[155]
    نویسندگان وبلاگ :
    چلچله[35]

    به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ که مبادا ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من/ من 23 سال دارم و توی دانشگاه آزاد لاهیجان در حال تحصیل در رشته نرم افزار هستم . توی این وبلاگ مطالبی گلچین شده از وبلاگهای دیگه قرار داده میشه و همچنین حرفهای دلتنگیم رو بعضی وقتها اینجا میذارم

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>دسته بندی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ستاره دریایی

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<







    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<