سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بجویید تا راه یابید . [امام علی علیه السلام]
ستاره دریایی

تقدیم

 

به 

 

 دختران و زنان

 

 سرزمین من

 

ایران

دختر ایرونی

دختر ایرونی

دختر ایرونی

دختر ایرونی

دختر ایرونی

 

روزی خواهد رسید که در اینترنت جستجو می کنی

............

 دیگر تصاویر آزاردهنده ای را نمی بینی

................

 بجای آن تصاویر،

 

تصاویرحقیقی دختران و زنان ایرانی را با تمام

 

عظمتشان به نظاره می نشینی

 

به امیدآن روز

(این پست با هدف افزایش تصاویر دختران واقعی ایران و هدایت جستجوگران به این وبلاگ و جلوگیری از ورود آنها به سایتهای غیراخلاقی زده شده است.)



محمد نوروزی ::: یکشنبه 89/10/12::: ساعت 1:21 عصر

به جای ترویج رقص در مهد کودک ها، حجاب را آموزش دهیم...

دختر تهرونی

دختر تهرونی

دختر خوشگل

دختر ایرونی

دختر ایرانی

دختر چادری

دختر شایسته ایرانی

دختر شایسته

دختر نمونه

دختر محجبه

دختر سال

2011دختر

 

(این پست با هدف افزایش تصاویر دختران واقعی ایران و هدایت جستجوگران به این وبلاگ و جلوگیری از ورود آنها به سایتهای غیراخلاقی زده شده است.)



محمد نوروزی ::: یکشنبه 89/10/12::: ساعت 1:18 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

توکل


یکی از دوستان طلبه می گفت: روز 29 اسفند 75 در منزل تنها نشسته بودم و این در حالی بود که همسرم به شهرستان رفته بود. موقع غروب خیلی خسته بودم، در همان حال خستگی دلم برای حضرت رضا(ع) خیلی تنگ شد. تصمیم گرفتم که به مشهد بروم. جیبهایم را گشتم، دویست و هفتاد تومان بیشتر نداشتم و بالاخره با همان مبلغ حرکت کردم. آمدم حرم حضرت معصومه(س) و به حضرت گفتم: فردا روز عید نوروز است. می خواهم کنار قبر برادرت باشم، پول ندارم. حرکت کردم آمدم کنار پل آهنچی، سوار یک تاکسی شدم وقتی حرکت کرد گفت: حاج آقا کجا؟

گفتم: مشهد. گفت: من تا تهران می روم. تا تهران با ایشان رفتم و کرایه هم نگرفت. فقط گفت: از طرف من هم نائب الزیارة باشید. ترمینال پیاده شدم ماشین بود ولی پول نبود، پنجاه تومان دادم تا سه راه افسریه رفتم، دویست تومان دادم تا پاسگاه شریف در آخر تهران رفتم. خدایا! من که تا اینجا آمدم نه پول جلو رفتن دارم نه عقب رفتن، هوا هم خیلی سرد بود. حدود یک ساعت معطل شدم، صد و ده صلوات نذر حضرا زهرا(س) کردم. چیزی نگذشته بود که متوجه شدم یک اتوبوس سپاه پاسداران آمد. راننده پیاده شد و گفت: حاج آقا در این سرما در اینجا چکار می کنی؟ گفتم: مشهد می خواهم بروم. گفت: پس بیا با ما. سوار ماشین شدم درحالیکه ساعت حدوداً یک بعد از نصف شب بود و فردا ساعت 3 بعد از ظهر به مشهد رسیدیم. حدوداً دو ساعت به تحویل سال مانده بود به حرم رفتم. سال که تحویل شد، عده ای از رفقای شهرستانی را دیدم، به محل اسکان آنها رفتم اما کسی نمی دانست که پول ندارم.

فردا که میلاد امام رضا(ع) بود، یکی از رفقا گفت:می خواهم عیدی بدهم. و دو هزار و پانصد تومان عیدی به من حقیر داد. بعد آمدم حرم، داخل حرم نشسته بودم که یک آقایی جلو آمد و سال نو که مصادف با میلاد امام رضا(ع) بود را به من تبریک گفت و هزار تومان به عنوان عیدی به من داد. در بازگشت هم به منزل پیرمردی در صحن حرم پانصد تومان عیدی به بنده داد. حقیر هم گرفتم و از حضرت رضا(ع) تشکر کردم. بعد از دو روز هم به قم برگشتم.

بله! اثر توکل به خدا این است.

مرد چـــو در راه توکل بــــُود                        خار مغیلان به رهش گُل بــــــُود



برگرفته از سایت تبیان


  • کلمات کلیدی : توکل به خدا
  • محمد نوروزی ::: یکشنبه 89/7/25::: ساعت 7:0 عصر

    نقل می‌کنند وقتی کنیزی به امام حسین(ع) شاخه گلی هدیه داد، امام در پاسخ، او را آزاد کرد...

    681xqx01.jpg

    و ما چه‌قدر باید خشنود باشیم که اربابی داریم از نسل حسین(ع) و چون حسین مهربان و دلربا، و چه خوب است ما نیز برای این مولای مهربان هر روز هدیه‌ای بفرستیم تا از عطر بنده‌نوازی ایشان معطر شویم.
    و من بر این باورم که هدیه‌ای زیباتر، ساده‌تر و گران‌بها‌تر از صلوات وجود ندارد.
    پس دوستان! بیایید روزانه دست‌کم ?? صلوات پیش‌کش مولای خوبمان کنیم، تا در پایان سال افتخارمان این باشد که بیش از پنج هزار شاخه گل محمدی نثار اربابمان کرده‌ایم.
    با یک شاخه گل‌محمدی از امروز شروع ‌کنیم:
    اللهم ‌صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: شنبه 89/7/10::: ساعت 6:0 عصر

     

    من و همسر و پسرم علی تازه از شهرستان به قم برگشته بودیم و طبق روال گذشته در تمام آن جیب‌های زیادم تنها و تنها یک دویست تومانی بیش‌تر نبود؛ دقت کنید یک اسکناس دویست تومانی. با خودم می‌گفتم خوب است؛ با همین دویست تومان می‌توانم تعدادی نان سنگک بگیرم و با چیزهایی هم که در خانه داریم می‌خوریم تا وقت شهریه برسد و یا فرجی حاصل شود.

    untitled-1.jpg

    با تاریک شدن هوا، بلندگوهای مساجد ـ از ترس تاریکی شب ـ به تکاپو و اضطراب افتادند و ذکر هر روزشان را برای رهایی از تاریکی، نثار خانه‌های اطراف خود کردند، آماده رفتن به نماز جماعت شدم. بین دو نماز طبق عادت اهالی آن مسجد، مراسم کاسه‌گردانی اجرا می‌شد؛ به این صورت که وقتی کاسه، روبه‌روی هر کسی قرار می‌گرفت او مختار بود بین این‌که برای تأمین مخارج مسجد چیزی در کاسه بیاندازد و یا نیاندازد. طبق آیین «آسیاب به نوبت» کاسه در جلوی روی من قرار گرفت و شروع کرد برّ و برّ مرا نگاه کردن، و گویا از پشت تار و پود پارچه‌های لباسم، آن دویست تومانی را نشانه گرفته بود. وضعیت جالبی نبود از طرفی کاسه تیرش را رها کرده بود آن هم با تمام قدرتش به طوری که چیزی تا شکستن کمان، نمانده بود و تیر با سرعت سرسام‌آوری به سوی نشانه می‌تاخت و از سویی دیگر او تمام هست‌ونیست مرا نشانه رفته بود و می‌رفت که اثری از سنگک‌ها باقی نماند! هر طوری بود با کمک این آیات نویدبخش قرآن «من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب» و هم‌چنین «من جاء‌بالحسنه فله عشر امثالها» تصمیم خود را گرفتم و نشانه را به تیر و یا بهتر بگویم حق را به حق‌دار سپردم.
    نماز که تمام شد برگشتم خانه، تلفن داشت خودش را می‌کشت که او را نجات دادم. در آن سوی تلفن، خواهر مادرشوهر زنم بود که صحبت می‌کرد. می‌گفت: با کاروانی از تهران برای زیارت آمده‌اند و چون وقت کافی ندارند ـ خدا را شکرـ می‌خواهند که ما برویم پیش‌شان حرم، تا ما را ببینند. سه نفری پریدیم پشت موتور و کوچه ?? خاکفرج را به مقصد صحن ایوان آیینه ترک گفتیم. به آن‌جا که رسیدیم بعد از سلام و احوال‌پرسی و صحبت از این در و از آن در، خداحافظی کردیم که برویم و آن‌ها را تعارف کردیم که بیایند و تعارف هم که از این بیش‌تر نمی‌شد. موقع خداحافظی همان خانمی که وصفش گذشت کیف پولش را باز کرد و یک اسکناس دوهزار تومانی در کف دست من گذاشت و گفت که این را به علی می‌دهم، و رفت. من در حالی‌که اشک در چشم‌هایم جمع شده بود با خودم گفتم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» آن هم در کم‌تر از دو یا سه ساعت.
    در این‌جا من با خدا شرط کرده بودم که من این دویست تومان را می‌دهم و ده برابرش را می‌خواهم، ولی اگر کسی بدهد و شرط نکند، آیا خداوند غنی مطلق و بی‌نیاز که هرگز خزانه‌اش خالی نمی‌شود و هرگز فقیر و درمانده نمی‌شود بیش‌تر از ده برابر و یا حتی بی‌نهایت نمی‌دهد؟!
    تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن      که خواجه خود روش بنده‌پروری داند.

    محمدجواد ـ ز

    منبع: کلوب دات کام



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: شنبه 89/7/10::: ساعت 5:0 عصر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    http://img.tebyan.net/big/1387/10/80241124392306494997220969156141180159219.jpg



    پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) فرموده اند:

    «کسی که این سوره را بخواند مانند این است که در فتح مکه همراه پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) بوده است.»

     

    امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده اند:

    «کسی که این سوره را در نماز مستحبی یا نماز واجب بخواند خداوند او را بر تمام دشمنانش پیروز می کند و در روز قیامت خداوند نامه ای به او می دهد که این نامه با او سخن می گوید. خداوند از داخل قبر این نامه را به او داده است. این نامه، برگه ی آزادی او از آتش جهنم است.»

     

     

    http://sl.glitter-graphics.net/pub/1527/1527894gvxcsdbcpz.gif


    سوره نصر


    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

     

    إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (1) وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللَّهِ

    أَفْوَاجَاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ واسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا (3)





    به نام خداوند بخشنده مهربان

    هنگامى که یارى خدا و پیروزى (بر مشرکان مکه) فرا رسد، (1) و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مى شوند، (2) پروردگارت را تسبیح و حمد گوى و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است. (3)



    منبع: سایت تبیان



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: شنبه 89/7/10::: ساعت 12:13 صبح

    دوستان و عزیزان بازدید کننده:

     در راستای محکوم کردن هتک حرمت به ساخت مقدس قرآن کریم و تسلای دل آقا امام زمان(عج)،  طرح ختم سراسری قرآن کریم(همراه با مطالعه ترجمه) برگزار می‌گردد:

    علاقه مندان می توانند جهت شرکت در این طرح، با ارسال یک پیامک خالی به شماره 09393235696 تلاوت صفحه‌ای از قرآن(همراه با ترجمه) را برعهده بگیرند.

    علاقه مندانی که می‌خواهند بیش از یک صفحه یا یک جزء را برعهده بگیرند، با ارسال نام و نام خانوادگی و مقدار صفحه یا جزء مورد درخواست خود، می توانند در این حرکت عظیم ما را یاری نمایند.

     

    دوستان وبلاگ نویس: جهت حمایت از طرح سراسری ختم قرآن کریم(با ترجمه)، لطفاً لینک این مطلب را درون وبلاگ خود قرار دهید.

    بازدیدکنندگان عزیز: جهت حمایت از طرح سراسری ختم قرآن کریم(با ترجمه) و تسلای دل آقا امام زمان (عج) با قرار دادن پی ام  (در چت رومها) و  ارسال پیامک زیر به لیست دوستان خود، در اجر معنوی این طرح سهیم باشید.

     

    نمونه پیامک یا پی ام: "شرکت در طرح سراسری ختم قرآن کریم(با ترجمه) در اعتراض به آتش زدن قرآن کریم، با ارسال یک پیامک خالی به 09393235696"

     

    نمونه پیامک یا پی ام: "شرکت در طرح سراسری ختم قرآن کریم(با ترجمه) جهت تسلای دل امام  زمان(عج)، با ارسال یک پیامک خالی به 09393235696"

    پیشاپیش از همه شما تشکر می گردد.گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 89/6/22::: ساعت 7:0 صبح

    بسم الله الرحمن الرحیم

    شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان ( بقره)

    حلول ماه رحمت و مغفرت و ماه هدایت و نزول قرآن بر شما عزیز گرامی مبارک باد.

      بیایید در ماه نزول قرآن با قرآن آشنا شویم.

    www.altanzeel.com

      پایــگاه قـــرآنــی الـتــنـزیـل

    پایگاه قرآنی التنزیل افتخار دارد که با پنج زبان زنده دنیا ( فارسی- عربی- انگلیسی- اردو - سندی و با  مطالب متنوع در موضوعات و ابعاد قرآنی، میزبان قرآنی شما عزیز گرامی در این ماه می باشد.

    از شما دعوت میشود به ندای قرآن در این ماه  رحمت و مغفرت پاسخ گفته و بر سر سفره قرآن نشسته و نواهای تنزیل را زمزمه نمایید.

    قرآن، ادب و هنر

    • تصاویر و فیلم

    قرآن و ادیان

    آموزش مفاهیم قرآن

    معرفی چند سایت مفید دیگر:

     

     شبکه قرآنی عروة الوثقی   ( www.orvah.com )  متنوع ترین و جامع ترین سایت قرآنی

    پایگاه قرآنی نور المبین  پایگاه قرآنی نور المبین www.noorulmobin.com  ) پایگاه قرآنی انجمن علمی دانش پژوهان علوم قرآن مدرسه عالی امام خمینی قم
     پایگاه خبری جهان اخبار ( www.jahaneakhbar.com  )  بزرگترین پایگاه خبری فارسی زبانان جهان. عناوین و گزیده اخبار تمام خبرگزاری های فارسی جهان در یک صفحه- آسانترین راه برای دسترسی شما به اخبار دلخواه تان
    پایگاه مذهبی شیعه آنلاین . نت ( www.shiaonline.net  )  مرکز معارف، اطلاعات و ارتباطات شیعیان
    شبکه صلصال -- بزرگترین مرکز مشترک اطلاعات، ارتباطات و تبلیغات فارسی زبانان ایران، افغانستان و جهان ( مکانی برای تبلیغ، مطرح شدن و شهرت بین المللی شما)

    جهان شیعه

     پایگاه خبری جهان شیعه 0 عناوین خبری تمام خبرگزاری های مذهبی شیعه در یک صفحه بصورت آنلاین


  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 89/6/8::: ساعت 3:55 عصر

     

     

     

     

    بررسی تنوع طلبی جنسی
    با وجود اینکه ارضاء جنسی در اوج لذت جنسی صورت می پذیرد اما متاسفانه اکثر افراد در رابطه زناشویی با شریک خود نمی توانند این اوج را به حد کفایت برسانند و به بیان دیگر به طور ناقص ارضاء می شوند،
    لازمه ی ارضاء شدن به صورت کامل آن است که دو طرف پیش از برقراری رابطه ی جسمانی، رابطه ی عاطفی را تجربه کرده باشند.

    بیش از 60 درصد افراد در اکثر موارد به طور ناقص ارضاء می شوند، اما این کامیابی های ناقص در جامعه و فرهنگ جنسی جهان چه تاثیری خواهد داشت؟

    مردان  که نتوانند از طریق رابطه زناشویی خود به ارضاء کامل برسند، به مانند گرسنگانی هستند که همه چیز را غذا می بینند، آنان همواره در جستجوی لذت جنسی اند و هیچ گاه سیر نمی شوند، طبعا اشخاصی که در روابط زناشویی به ارضاء کامل جنسی دست می یابند به رابطه زناشویی با همسر خود قانع اند، اما اگر کسی کاملا ارضاء نشود به آمیزش با همسر خود قانع نبوده و همواره در پی کشف فردی زیباتر و  جذابتر و یا روشی جدید برای ارضای جنسی خویش است، به بیان ساده تر ریشه ی اصلی تنوع طلبی جنسی، انحرافات جنسی و…، نرسیدن به ارضای کامل جنسی و گرسنه ماندن است، تنوع طلبی جنسی ذاتی و برخواسته از طبیعت انسان نیست، بلکه پدیده ای است که هرگاه عشق در روابط زناشویی جامعه کمرنگ می شود، این نارضایتی ها متولد می گردد، بنابراین میزان تنوع طلبی جنسی با میزان عشق در جامعه رابطه ی عکس دارد، در جامعه ای که عشق معنای خود را از دست بدهد، مردان و زنان در طمع کسب لذت بیشتر و ارضای تنوع طلبی خویش، به دنبال چشم چرانی و تماشای فیلم ها و تصاویر غیر اخلاقی , انحرافات جنسی و… خواهند رفت…

    اشتباه است اگر بگوییم که فردی که تنوع طلب نیست با همسر خود ارضاء می شود و فردی که تنوع طلب هست با چند شریک جنسی، صحیح تر آن است که بگوییم، فقط کسانی به معنای واقعی و کامل ارضاء می شوند که تنوع طلب نیستند، تنوع طلبی برخواسته از ارضاء های ناقص جنسی است و شخص تنوع طلب هیچ گاه به طور کامل ارضاء نمی شود، چنانچه شخص تنوع طلب بتواند چندین بار در رابطه زناشویی با یکی از شرکای جنسی خود ارضای کامل جنسی را تجربه کند، میل به تنوع طلبی در او کمرنگ و به مرور زمان ریشه کن خواهد شد!

    اگر به همسرتان شک داشته و نگرانید از اینکه مبادا با شخص دیگری رابطه داشته باشد، به جای کنترل روابط و رفت و آمدهایش سعی کنید روابط عاطفی میان یکدیگر را قوی و قوی تر کنید،
    در اینصورت می توانید مطمئن باشید که او لحظه ای به شخص دیگری فکر نخواهد کرد…



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: شنبه 89/4/5::: ساعت 3:30 عصر

    خدا خودش قول داده

    5 - 4 تا پله را باید از حیاط به طرف زیرزمین بروی تا به خانه‌شان برسی؛ یک زیرزمین مسکونی پنجاه و چندمتری توی یک خانه قدیمی؛ یک هال کوچک، یک آشپزخانه جمع‌وجور و یک اتاق 9متری.

     

    نه مبلمانی توی خانه می‌بینی و نه کمد و بوفه و دکور؛ حتی تلویزیون هم توی خانه‌شان پیدا نمی‌شود. فقط یک کامپیوتر توی هال هست - که البته آن هم جزء خریدهای
    عقدشان بوده - و حدود 500جلد کتاب که توی اتاقشان انبار شده.

     

    هر چند وقت یک بار هم صدای موتورخانه کنار خانه‌شان می‌آید. این، همه ی زندگی
    علی‌محمدزاده  و زهرا علیرضایی است. آنها 2سالی می‌شود که با هم ازدواج
    کرده‌اند و با همین شرایط دارند زندگی می‌کنند. شاید تصورش سخت باشد اما
    آنها می‌گویند که الان نسبت به 2سال پیش وضعیت‌شان خیلی بهتر شده و البته
    خودشان را هم خوشبخت‌ترین آدم‌های روی زمین می‌دانند. دلیلشان هم جالب
    است؛ «انتظارمان از زندگی، بودن کنار هم بود که به‌ آن رسیده‌ایم؛ بیشتر
    از این هم نمی‌خواستیم».

     

    «توی دانشگاه شهید بهشتی همکلاسی و هم‌رشته بودیم. دو تایی‌مان مدیریت صنعتی می‌خواندیم. همان جا همسرم را
    دیدم و بعد از بررسی شرایط، تصمیم به ازدواج گرفتم. 23سالم بود. کار نمی‌کردم آن موقع. سربازی هم نرفته بودم. درسم هم تمام نشده بود.»؛ اینها
    را علی می‌گوید. او از آن روزها و انگیزه‌اش برای ازدواج، یک خاطره ی جالب
    هم تعریف می‌کند؛ «سال سوم دانشگاه بودم که یک روز یکی از بچه‌ها داشت توی
    نمازخانه با حاج‌آقای دانشگاه‌مان در مورد ازدواج صحبت می‌کرد.

     

    آن دوست ما داشت در مورد سختی‌های ازدواج صحبت می‌کرد. حاج آقا گفت من پارسال
    توی همین دانشگاه به یکی از بچه‌هایی که مثل شما از سختی ازدواج و مشکلات
    مالی‌اش می‌گفت، گفتم اگر300هزار تومان به‌ات چک بدهم، ازدواج می‌کنی؟ گفت
    آره. حاج‌آقا هم گفت من الان پا می‌شوم می‌زنمت. تو حرف خدا را قبول
    نداری؟ خود خدا گفته تو ازدواج کن، من می‌رسانم. آن وقت معلوم نیست چک من
    بی‌محل باشد یا نه. طرف هم خجالت کشید و رفت ازدواج کرد. سال بعدش هم
    ماشین خرید و پول خانه را جور کرد. حاج‌آقا می‌گفت همین چند روز قبل هم
    خیلی خوشحال با خانمش آمده بود پیش من. خب، من اتفاق آن روز و صحبت‌های
    حاج‌آقا توی ذهنم بود. وقتی هم که برای ازدواج اقدام کردم، یاد این حرف‌ها
    بودم».

     

    و اما مراسم خواستگاری

    «توی مراسم خواستگاری از من پرسیدند چه کار می‌کنی؟ گفتم دانشجو هستم و وضعم را
    گفتم. خب، به هر حال توانستند اعتماد کنند؛ هم به دخترشان، هم به انتخاب
    دخترشان و هم به من».

     

    حالا جریان روزهای خواستگاری را از زبان خانم علیرضایی بخوانید؛

    «خب همان روز خواستگاری، پدر و مادرم از علی پرسیدند که کارت چیست و دنبال چی
    هستی از ازدواج؟ همان سؤال‌های کلی و معمول و البته بدون توجه به ماشین و
    خانه داشتن و... . بعد هم که از خودم سؤال می‌کردند، بیشتر می‌پرسیدند وضع
    ایمان و اخلاق‌اش چطور است؟ می‌پرسیدند تو توی دانشگاه می‌شناسی‌اش،
    چه‌جور آدمی است؟ وقتی هم که من تاییدش کردم، پدر و مادرم گفتند خب،
    بقیه‌اش را خدا می‌رساند.

     

    خانواده‌هایمان هم خودشان با سختی شروع کرده بودند و این شرایط را خودشان لمس کرده بودند، بنابراین
    مشکلی نداشتند با این کار. گفتند فوقش 5سال اول به‌تان سخت بگذرد. آدم به
    مردش اعتماد داشته باشد همه چیز درست می‌شود».

     

    داماد 70هزار تومانی

    آنها با حقوق 70هزار تومانی علی به خانه بخت رفتند. «درست یک هفته بعد از
    عقدمان، از جایی زنگ زدند و گفتند کمک می‌خواهیم برای کاری. کار کوچکی
    بود. به‌ام گفتند با توجه به آن کار چند ماه پیشت اینجا یک کار ساعتی خوب
    هست؛ بیا و مشغول شو. من هم رفتم؛ ساعتی هزار تومان می‌گرفتم.

     

     به جای 5درصد هم 10درصد مالیات کم می‌کردند. می‌شد ساعتی 900تومان. سقف
    کاری‌ام هم 100ساعت بود. می‌شد ماهی حدود 70هزار تومان.  حول و حوش یک سال
    بعد یکی دیگر زنگ زد و گفت دوست داری فلان جا کار کنی؟ نیرو کم دارند. ما
    هم رفتیم آنجا». الان اما وضعشان کمی بهتر شده و دریافتی ماهانه علی، 200
    هزار تومان است.

     

    شاید همین حقوق 200هزار تومانی هم برای خیلی از ما کم باشد و نتوانیم یک زندگی را بچرخانیم، چه برسد به حقوق
    70هزار تومانی. اما آنها معتقدند که زندگی هیچ‌وقت به‌شان سخت نگذشته است
    چون هوای همدیگر و البته هوای پول‌هایشان را دارند و با صرفه‌جویی،
    هزینه‌هایشان را کمتر می‌کنند؛ «3 - 2 ماه اول همه هزینه‌هایمان را
    می‌نوشتیم و حساب و کتاب می‌کردیم؛ مثلا وقتی هزینه رفت‌وآمدمان را حساب
    کردیم، دیدیم اگر یک موتور قسطی بگیریم هزینه‌مان کمتر می‌شود. بدون موتور
    ماهی 45هزار تومان هزینه رفت‌وآمدمان می‌شد اما الان که موتور خریده‌ایم،
    فقط ماهی 30هزار تومان قسط آن را می‌دهیم.

     

     پول موتور را هم خودمان جور کردیم. سکه‌های هدیه عقدمان را فروختیم و پولش را گذاشتیم توی
    صندوق قرض‌الحسنه. 3ماه بعد، 3برابرش وام گرفتیم. برای بقیه موارد زندگی
    هم همین‌طور. آن اوایل پس‌اندازی برایمان نمی‌ماند اما الان ماهی 40- 30
    هزارتومان برایمان می‌ماند که آن را هم توی دستمان نگاه نمی‌داریم و
    می‌دهیم به دوستان‌مان که به پول فوری احتیاج دارند».

     

    مشهد به جای سالن

    «حدود 2میلیون تومان هزینه کردیم برای ازدواج؛ 2تا یک میلیون تومان وام گرفتیم و
    با آن پول، خرید عقد و عروسی‌مان را کردیم. بخش عمده‌اش هم صرف خرید فرش و
    کامپیوتر شد.

     

    دو تا حلقه هم خریدیم. حلقه ی خانم‌ام شد
    18هزار تومان و حلقه نقره من هم شد 8هزار تومان». آنها بهمن83 عقد کردند؛
    «مهریه‌ام 14سکه بهار آزادی بود که خود علی هم 110تا سکه به نیت حضرت
    علی(ع) هدیه کرد؛ شد 124سکه. برای مراسم عقد حدود 70 - 60 نفر از بستگان
    درجه اولمان را دعوت کردیم خانه پدرم. یک جشن خیلی ساده هم گرفتیم.
    فیلم‌بردار و عکاس نداشتیم.

     

     خود علی با  هندی کم  فیلم
    می‌گرفت؛ بار اولش هم بود. الان که فیلم را نگاه می‌کنیم کلی با هم
    می‌خندیم. دائم می‌خورد به در و دیوار، می‌خورد زمین؛ بامزه شده فیلم‌مان.
    لباس عروس هم نپوشیدم؛ یک لباس معمولی و ساده بود. فقط شام بود و میوه و
    شیرینی».

     

    مهر84 مراسم عروسی برگزار شده و یک زندگی ساده
    این‌طوری شروع می‌شود؛ بدون مراسم و تالار. «یکی از سکه‌هایی که توی عقد
    هدیه گرفته بودیم را فروختیم. آن موقع شد 94هزار تومان. با پولش رفتیم
    مشهد. 3 - 2 روز ماندیم، بعد هم آمدیم سر زندگی‌مان. سال اول را توی سوئیت
    39متری پدرشوهرم زندگی کردیم. 8 -7ماهی آنجا بودیم  و بعد آمدیم توی این
    خانه؛ خانه پدر بزرگ علی. آمدنمان هم به خاطر دوری راه علی بود.  دراینجا
    یک تغییراتی هم دادیم  و زندگی کردیم»؛

     

    همسر علی، اینها
    را می‌گوید و بعد وقتی می‌پرسیم تا به حال برایتان پیش نیامده که حسرت
    بخورید که مثلا چرا لباس عروس نپوشیدید و آتلیه نرفتید و مراسم را توی
    تالار نگرفتید، جواب می‌دهد: «  اتفاقا خیلی وقت‌ها با خودمان می‌گوییم چه
    خوب شد که خودمان را درگیر این چیزها نکردیم؛ حتی یک‌جورهایی برای بقیه هم
    الگو شده‌ایم. الان هم خواهر من و  هم خواهر علی با همین شرایط ازدواج
    کرده‌اند».

     

    وقتی از این گفته‌ها و غیرقابل باور بودنشان برای هم‌سن و سال‌های خودمان می‌گوییم، علی جواب قشنگی می‌دهد؛ «هرکسی
    برای زندگی خودش، هدف هایی دارد. طرف مقابلت هم باید با تو هم عقیده و
    همفکر باشد. وقتی بدانی در زندگی دنبال چی هستی و واقعیت‌ها را با ایده
    آل‌هایت تطبیق بدهی، همیشه ابراز رضایت می‌کنی».

     

    با هم سخت نمی‌گذرد

    دلتان نمی‌خواست مثلا یکی دو سال صبر می‌کردید تا وضعتان بهتر می‌شد و بعد می‌رفتید سراغ ازدواج؟

    علی این‌طور به این سؤالمان جواب می‌دهد: «یک مسئله اینجا هست. وقتی اعتقاد
    داشته باشی که خدا خودش کمک می‌کند و می‌رساند، حتما می‌رسد؛ همیشه هم
    می‌رسد.

     

    من این اعتقاد را بارها تجربه کرده‌ام برای همین هم هیچ‌وقت به این فکر نمی‌کنم که بهتر بود دیرتر ازدواج می‌کردیم تا کار
    درست و حسابی و سرمایه و پس‌انداز کافی داشته باشیم. اتفاقا همیشه با خودم
    می‌گویم کاش زودتر ازدواج می‌کردم. اعتقادم این است که ازدواج توی مسیر
    زندگی یک دست‌انداز است؛ اتفاقی است که تا بخواهی خودت را با آن هماهنگ
    کنی زمان می‌برد. اگر بخواهی کاری را شروع کنی و به سمت آن  بروی، بهتر
    است زودتر ردش کنی».

    همسرش حرف‌های او را کامل می‌کند: «این آرامشی که ما از ازدواج با همدیگر به دست
    آوردیم، به همه سختی‌هایش می‌چربید. خب، ما به جای اینکه توی آن یکی دو
    سال، جداگانه سختی‌ها را تحمل کنیم، با هم داریم تحملش می‌کنیم. این‌طوری
    فشار کمتری هم به‌مان می‌آید. آرامش بیشتری هم داریم در کنار هم».

     

    ساندویچ و رادیو و کتاب

    آنها در کنار زندگی ساده‌شان، از تفریح هم غافل نمی‌شوند؛ «گاهی وقت‌ها با هم
    می‌رویم بیرون غذا می‌خوریم؛ البته نه رستوران. می‌رویم ساندویچ هایدا
    می‌خوریم چون ارزان‌تر است. معمولا هم چند تایی بلیت مجانی از سازمان
    به‌مان می‌دهند و سینما می‌رویم. گاهی اوقات هم از ویدئو کلوپ سی‌دی
    می‌گیریم و با کامپیوتر تماشا می‌کنیم اما با تلویزیون میانه‌ای نداریم
    چون احساس می‌کنیم آن‌قدر وقت کم می‌آوریم که دیگر به تلویزیون دیدن
    نمی‌رسیم؛ بیشتر، رادیو گوش مـــی‌کنـیم. بـــزرگ‌تــرین ولذت‌بخش‌ترین
    تفریح‌مان اما مطالعه است».

     

    5 سال بعد

    می‌گویند زندگی علمی را خیلی دوست دارند و می‌خواهند به بالاترین مدارج علمی برسند.
    هر دویشان هم الان مشغولند تا خودشان را برای کنکور کارشناسی ارشد آماده
    کنند اما برای آینده ی زندگی و وضعیت اقتصادی‌شان، چیزهای دیگری می‌گویند؛
    «رسیدن به وضعیت ایده آل،  بستگی به این دارد که در زندگی دنبال چه چیزی
    باشی.

     

     همین بحث خرید خانه را اگر بخواهیم مثال بزنیم با فرض ثابت ماندن قیمت خانه چیزی حدود 12 - 10 سال طول می‌کشد تا بتوانی یک
    خانه کوچک بخری؛ یعنی 10سال از عمرت را صرف کرده‌ای که خانه بخری. خب،
    خانه خریدن به آدم آرامش می‌دهد  ولی وقتش را هم باید در نظر بگیری. به
    نظر من نمی‌ارزد که آدم 10سال وقت بگذارد تا بتواند یک خانه بخرد».

     

    حسرت‌های جالب

    آنهاحسرت خوردن‌شان هم جالب است. وقتی درباره حسرت‌هایشان ازشان سؤال می‌کنیم،
    کمی فکر می‌کنند و بعد زهرا جوابمان را این‌طور می‌دهد؛ «2تا حسرت بزرگ توی زندگی‌مان می‌خورم؛ اول اینکه کاش علی سرباز نبود و می‌توانستیم
    بنشینیم کنار هم و با هم برای کنکور درس بخوانیم. دومین حسرت بزرگمان هم -
    که همیشه به علی می‌گویم - این است که کاش همان ترم اول دانشگاه با هم
    آشنا می‌شدیم و ازدواج می‌کردیم».

     

    منبع : وبلاگ « جوان ، ازدواج ، انتخاب آگاهانه ، زندگی عاشقانه »



  • کلمات کلیدی : ازدواج
  • محمد نوروزی ::: سه شنبه 89/3/18::: ساعت 6:41 عصر

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 6
    بازدید دیروز: 36
    کل بازدید :580451

    >> درباره خودم <<
    ستاره دریایی
    مدیر وبلاگ : محمد نوروزی[155]
    نویسندگان وبلاگ :
    چلچله[35]

    به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ که مبادا ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من/ من 23 سال دارم و توی دانشگاه آزاد لاهیجان در حال تحصیل در رشته نرم افزار هستم . توی این وبلاگ مطالبی گلچین شده از وبلاگهای دیگه قرار داده میشه و همچنین حرفهای دلتنگیم رو بعضی وقتها اینجا میذارم

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>دسته بندی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ستاره دریایی

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<







    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<